مخلصانه کار کردن سخت است آقا...

ساخت وبلاگ

قربان عبادتتان آقا؛ که به برکتش، زمين و آسمان پابرجاست و خدا به واسطه‌اش مي‌نازد به فرشته‌هاي دل‌خور از خلقت بني‌آدم؛ کهNألَمْ أقُل لَّکُمْ إنِّي أعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضM[1] و تبارک الله از وجود شما، که غيب آسمان است و زمين؛ و خوش به حال آن‌ها که Nيُؤمِنُونَ بِالغَيبM هستند و خوش به حال ما که ايمان داريم به شما، آقاي غايب از نظر!

اصلاً... قربان وجودتان آقا؛ که اگر ـ زبانم لال ـ نبوديد، «لَساخَت الأرضُ بِأهلِها» مي‌شد؛[2] و راستي وقتي عرق شرم، خجلت زده را آب مي‌کند و فرو مي‌بردش به زمين، واي از زماني که زمين، خود، آب شود از شرم بي‌آبرويي...

قربان کرامتتان آقا؛ که چنين حق بزرگي به گردنمان داريد و کوچک‌ترين منتي نمي‌گذاريد بر ما و تذکرتان هم نه مستقيم و صريح، که در لفافه الفباي زيارت است. آن‌جا که در توقيعي به «محمد حميري»، يادمان داديد هر گاه دلمان هوايتان را کرد، شما را به لحظاتي که به نماز ايستاده‌ايد، سلام دهيم؛ تا يادمان باشد که از برکت عبادت‌هاي شماست که هدف خلقت، تأمين است و آفرينش، برپاست و وجود طفيلي ما در سايه‌سار لطفتان برقرار است. پس، «السّلام عَليک حينَ تُصلّي وَ تقنُت؛ السلام عليک حينَ تَرکعُ و تَسجُد؛ السّلامُ عَليک حينَ تُهلِّل و تُکبِّر...».[3]

سلام‌هاي بي‌ارزش من اگر لياقت پاسخ ندارند، لااقل، محض خاطر سلام‌هاي سفارشي خودتان، نگاهم کنيد که نگاهتان را، اين روزها، بيش‌تر از گذشته محتاجم. اين روزها که صبح و شب را گم کرده‌ام در پيچاپيچ مشغله‌ها؛ و نيت‌هاي صاف و خالصم را گم کرده‌ام در انبوه نيت‌هايي که خرده شيشه‌هايشان، ترسم آخر دست دلم را ببرند از دامان شما...

حالا که شهر و مردمانش، زير چادر سياه شب خوابيده‌اند، حالا که نور وجودتان در تاريکي و سکوت شب، از هر نوري برايم ملموس‌تر است، بگذاريد اعتراف کنم که اين روزهاي شنيدن و ‌خواندن و گفتن و نوشتن از شما، بيش‌تر از هميشه ترس آن را دارم که مبادا از بهشت رضايتتان رانده شوم. مخلصانه کار کردن، سخت است آقا؛ خيلي سخت...

خودمانيم آقا، اگر همه آنها که ادعاي ياوري شما را دارند، مثل من هستند، آجَرَکَ اللهُ فِيما يُصِيبُک مِنّا![4]

حقيقتش را بخواهيد، ما ـ مدعيان دين و مذهب ـ از يک نگاه، سه دسته‌ايم. يک عده‌مان فقط «دين‌دار»يم. نمازمان را مي‌خوانيم و روزه‌مان را مي‌گيريم؛ اگر هم خيلي به خدا لطف داشته باشيم، حساب خمس و زکاتمان را هم داريم؛ اما به جامعه که مي‌رسيم، دغدغه‌هاي ديني‌مان، «کأن لَم يَکُن مي‌شود، گويي نيست.» کاري نداريم هم‌کلاسي‌مان، هم‌کارمان، هم‌سايه‌مان، اهل نماز و روزه هست يا نه. شعارمان هم اين است که «هر کس را در قبر خودش مي‌گذارند!»

يک عده‌ ديگرمان، فقط «دين‌يار»يم. صبح تا شب دنبال آشتي دادن مردم با خدا هستيم، تبليغ مي‌رويم، تدريس مي‌کنيم، کتاب مي‌نويسيم، فيلم مي‌سازيم، وبلاگ مي‌زنيم... خلاصه هر کاري که از دستمان برآيد، انجام مي‌دهيم تا مردم را بفرستيم به بهشت؛ اما خودمان هنوز نمي‌توانيم دو رکعت نمازِ با توجه بخوانيم! روضه‌خوان خوبي هستيم؛ اما نمي‌توانيم دو قطره اشک بريزيم. خيالمان هم به اين خوش است که «عبادت، فقط نماز و روزه نيست.»

حال و روز دسته‌ سوممان، البته، بدتر از قبلي‌هاست. اين عده‌مان، هم دين‌داريم و هم دين‌يار؛ اما نه در اين، اخلاص داريم و نه در آن... و کاش فقط اين بود؛ اما روايت عجيبي که از جدّتان، امام صادق عليه السلام نقل شده است، مي‌لرزاند تن آدمي را. آن‌جا که مردم را در قبال شما ـ خاندان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم ـ سه دسته دانست و فرمود: «افترق الناس فينا على ثلاث فرق، فرقة أحبونا انتظار قائمنا ليصيبوا من دنيانا فقالوا و حفظوا کلامنا و قصروا عن فعلنا فسيحشرهم الله إلى النار، و فرقة أحبونا و سمعوا کلامنا و لم يقصروا عن فعلنا ليستأکلوا الناس بنا فيملأ الله بطونهم نارا يسلط عليهم الجوع و العطش، و فرقة أحبونا و حفظوا قولنا و أطاعوا أمرنا و لم يخالفوا فعلنا فأولئک منا و نحن منهم؛ مردم دربارة ما سه دسته شدند، عده‌اي دوستدار ما هستند و در انتظار قائم ما به سر مي‌برند تا از دنياي ما بر خوردار شوند. اين عده، کلام ما را نقل مي‌کنند و حفظ مي‌نمايند، اما از عمل به فعل ما کوتاهي مي‌کنند. خداوند آنها را به سوي جهنم خواهد برد. عده‌اي ديگر ما را دوست دارند و به کلام ما گوش مي‌سپارند و از فرمان ما اطاعت مي‌کنند تا از اين طريق، [اموال] مردم را بخورند. پس خداوند درون آنها را پر از آتش مي‌کند و گرسنگي و تشنگي را بر آنها چيره مي‌گرداند. اما دسته سوم، کساني هستند که ما را دوست دارند، سخنان ما را به جان مي‌سپارند و از ما نافرماني نمي‌کنند. پس آنها از ما هستند و ما از ايشانيم.»[5] دسته‌ دومي که جدّتان عليه السلام توصيف کرده‌اند گويي توصيف همين عده‌ از ماست...و نعوذ بالله از آن حالت خباثتي که حبّ شما و اطاعت از گفتار و کردار شما را دستاويزي کند براي دريدن مردم... .

البته اين ميان، هميشه يک دسته‌ ديگر هم هستند: «دين‌داران و دين‌يارانِ مخلص»؛ که اگر جداي از گروه‌هاي قبل آوردمشان، براي اين بود که خودتان يادمان داده‌ايد که آنان را نه مثل خودمان، که از «اولياء الله» بدانيم؛ و اَلحَق، که اگر کسي برسد به اين مقام، (السّابِقونَ السّابِقون([6] است... .

 

و شما ـ خاندان نبوت و امامت و عصمت عليهم السلام ـ نمونه‌ اتمّ اولياء الله‌ايد. شما همان‌هاييد که در فرازهاي ابتدايي دعاي ندبه، خدا را به قضايي که بر آن‌ها جاري شده حمد مي‌کنيم و آنان را اولياي خدا مي‌خوانيم و در وصفشان مي‌گوييم: «الذينَ استَخلَصتَهُم لِنَفسِکَ وَ دينِک».[7] جانم فدايتان که چه سختي‌ها و رنج‌هايي را در مسير دين‌داري و دين‌ياري به تن خريديد تا کلمة الله، هميشه عُليا بماند.[8] و اين عجيب نيست؛ چراکه مقتدايتان را آن مادر مظلومه‌اي مي‌دانيد که در مسير خدا و دين خدا، آلام و زخم‌هايي به روح و جسمش نشست که به فرموده خودش، «اگر به روز روشن مي‌نشست، شبِ تار مي‌شد...»

و خوش به حال آن‌ها که با اخلاص در دين‌داري و دين‌ياري، در مسير شما گام برداشتند و خودشان را به صف اولياء الله رساندند. خوش به حال مجددِ دين نبوي، «امام روح الله»؛ که محکم و استوار به ميدان آمد و براي اعتلاي دين خدا، کمر همت بست و طليعهِ ظهور را بر افق تاريک جهان نشاند. و کاش ما هم مي‌آموختيم که عابدانه و مخلصانه، با تبعيت از نائبتان، صداي انقلاب اسلاميمان را به گوش جهانيان برسانيم و از اين ره‌گذر، آمدنتان را زمينه‌سازي کنيم.

آقا، دعامان کنيد ـ مثل هميشه و بيش‌تر از هميشه ـ تا دنياي ظلمت‌زدة ما، شهر شب‌ديده‌اي باشد در آستانه صبح...

 

سوتيتر

1. سلام‌هاي بي‌ارزش من اگر لياقت پاسخ ندارند، لااقل، محض خاطر سلام‌هاي سفارشي خودتان، نگاهم کنيد که نگاهتان را، اين روزها، بيش‌تر از گذشته محتاجم. اين روزها که صبح و شب را گم کرده‌ام در پيچاپيچ مشغله‌ها؛ و نيت‌هاي صاف و خالصم را گم کرده‌ام در انبوه نيت‌هايي که خرده شيشه‌هايشان، ترسم آخر دست دلم را ببرند از دامان شما...

2. البته اين ميان، هميشه يک دسته‌ ديگر هم هستند: «دين‌داران و دين‌يارانِ مخلص»؛ که اگر جداي از گروه‌هاي قبل آوردمشان، براي اين بود که خودتان يادمان داده‌ايد که آنان را نه مثل خودمان، که از «اولياء الله‌« بدانيم؛ و اَلحَق، که اگر کسي برسد به اين مقام، (السّابِقونَ السّابِقون) است...

زینب احمدیان

[1] . «آيا به شما نگفتم که من غيب آسمان‌ها و زمين را مي‌دانم»؛ سوره بقره/ 33.

[2] . «زمين اهلش را فرو مي‌برد»؛ الاحتجاج، ج 2، ص 317.

[3] . «سلام بر تو وقتي نماز مي‌گزاري و قنوت مي‌خواني؛ سلام بر تو زماني که به رکوع مي‌روي و به سجده مي‌افتي؛ سلام بر تو آنگاه که تهليل و تکبير مي‌گويي»؛ همان، ص 493.

[4] . مصيبتي که توسط ما به تو مي‌رسد، خدا اجرت دهد.

[5] تحف العقول، ص514.

. «جلودار سبقت گيرندگان»؛ سوره واقعه/ 10.

[7] . «کساني که براي خودت و دينت خالصشان گردانيدي»؛ بحارالانوار، ج 99، ص 106.

[8] . «و کلمة الله هي العليا»؛ سوره توبه/40.

EXbloglor.comEX<-m-><-mm->negahsabz.blogfa.com<-mmm-> sicailos...
ما را در سایت sicailos دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sicailos sicailos بازدید : 281 تاريخ : 4 بهمن 1391 ساعت: 15:56